خرید کتاب هنر خوب زندگی کردن
جستجوی کتاب هنر خوب زندگی کردن در گودریدز
راستش من هیچ وقت از کتابای روانشناسی طور (تو این سبک) خوشم نمیومد، اما این کتاب بسی خوش خوان و دوست داشتنی بود و البته ترجمه خوبی داشت.
به نظرم کتابی نیست که بگیری دستت و بخونیش و تموم شه، بلکه واقعا باید با کتاب زندگی کرد!
دوست دارم یک روز سر فرصت و حوصله بشینم از اول همه کتاب رو بخونم و یک سری نکاتش رو برای خودم یادداشت کنم و بذارم جلوی چشمم تا بیشتر حواسم رو جمع کنم، اما تا اون روز مطمئنم هر از چندگاهی کتاب رو برمیدارم و تورق میکنم صرفا جهت یادآوری آنچه که باید به خودم!
مشاهده لینک اصلی
کتاب در مورد ۵۲ راهکار برای زندگی ساده‌تر و روان‌تره. مثل هنر شفاف اندیشیدن فصلای کوتاه داره. دسترسی داشتم و ترجمه‌های نشر چشمه (فردوسی پور) و مهرگان خرد رو مقایسه کردم. هر دو خوب و روان بودن. یه فصل رو با انگلیسی هم مقایسه کردم و مشکل خاصی ندیدم.
به توصیه بهنام فلاح، یک فصلش رو خوندم. خوشم اومد و ۳ فصل دیگه‌ش رو هم خوندم و تصمیم گرفتم بقیه رو هم بخونم.
روزی که مهمون داشتیم و باید کارای دیگه رو هم می‌کردم تونستم کلش رو بخونم. متن روانی داره.
کل کتاب یه لیست از ابزارهای مفیده و بیشتر از این هم نباید ازش انتظار داشت. در همین حد لیست (با کمی توضیحات) سطحی می‌مونه. ولی در همین سطحی بودنش هم مفیده. از اون لیستایی هست که شاید بهتر باشه سالی دو سه بار مرورشون کنیم تا ببینیم با به کار بردن کدوم ابزارش می‌تونیم عملکرد بهتری داشته باشیم.
درسته که اگر کتاب‌های دن آریلی و نسیم طالب و کانمن و موارد مشابه رو خونده باشید براتون چیز جدید خاصی نداره، اما همین که دوبلی تونسته یه لیست خوب جمع کنه خودش ارزشمنده.
یه ایرادی که به کارای دوبلی می‌گیرن اینه که اون طور که باید از منابعش اسم نمیاره. منم که پیگیر منابع یکی از فصلاش شدم، دیدم که از متن نویسنده‌ی اصلی کلی استفاده کرده (حتی در حد مثال) اما به آوردن یه نقل قول از نویسنده اکتفا کرده.
-----------------------
سه تا مفهومی که تو این چند فصلی که خوندم دوست داشتم:
یکیش این بود که دنیل کانمن یه جایی گفته «لحظه‌ای که به چیزی فکر می‌کنید، هیچ‌چیزی مهم‌تر از آن در زندگی‌تان وجود ندارد»
و کل فصل هم در مورد اینه که وقتی رو یه چیزی تمرکز میکنیم، همه چی میشه اون در حالیکه شاید اهمیتش خیلی کمتر باشه. مثالش مقایسه‌ی بین توضیح جزئيات یک روز برفی کثیف خیابون‌ها یخ زده و پرترافیک و سرد نیویورک با سواحل میامیه با هوای معتدل.
تو این مثال تمرکز شده روی بدی هوای اون روز. در حالیکه زندگی در نیویورک و میامی و اصلا کل زندگی تفاوت‌های خیلی بیشتری دارن.
۰۰۰۰
یه مفهوم دیگه که دوست داشتم این بود که میگفت به احساسات درونی نباید اهمیت داد. یه جمله خوب هم از یه استادی بود که:
The introspection of current conscious experience, far from being secure, nearly infallible, is faulty, untrustworthy, and misleading – not just possibly mistaken, but massively and pervasively. I don’t think it’s just me in the dark here, but most of us.
ایده‌ش این بود با تفکر به حالات و احساسات درونی خیلی نمیشه چیزی فهمید و اصلا اشتباهه. مخصوصا احساسات. خودش احساسات رو مثل پرنده در نظر می‌گرفت که تو یه بازار میرن و میان و شاید اصلا برینن رو سرت، اما میرن. موندگار نیستند. پرواز کنند از یه سمت بازار میان یه چرخی میزنن میرن.
۰۰۰۰
یه مفهوم دوست داشتنی دیگه ش هم در مورد نگرانی بود. از برتراند راسل نقل قول می‌کنه که «وقتی می‌بینید به غرق شدن در فکر و خیال در مورد موضوع خاصی تمایل دارد – مهم نیست چه موضوعی – بهترین کار این است که بیشتر از آن چه در حالت عادی صرف اندیشیدن به آن می‌کردید، به آن فکر کنید. تا زمانی که این شیفتگی ناسالم نسبت به آن موضوع از ذهنتان زدوده و پاک شود».
مشاهده لینک اصلی
